سنگسار سکینه محمدی آشتیانی و تخاصم دو قطب تروریستی
مساله سنگسار سکینه محمدی آشتیانی ابعادی جهانی یافته است. برخی از دول غربی از جمله آمریکا نیز خود را وارد قضیه کرده اند. رئیس جمهوری برزیل نیز وارد ماجرا شده و به دولت احمدی نژاد پیشنهاد داده است که اجازه دهد سکینه محمدی آشتیانی به برزیل پناهنده شود. چه شده است؟ چرا ما در شرایط کنونی شاهد موضع گیری برخی از دولتهای غربی در قبال حکم شنیع سنگسار توسط جمهوری اسلامی هستیم؟ آیا این دولتها به کمپین نجات انسانها از مجازات شنیع سنگسار پیوسته اند؟ آیا عواطف انسانی شان آنچنان عود کرده است که برای نجات جان این انسان بیگناه٬ که در زندانهای رژیم اسلامی باید شبانه روز تصویر سنگهایی که بر سر و صورتش نشانه رود تا نابودش کنند را تصور کند٬ به میدان آمده اند؟ خفقان تاکنونی شان را چگونه میتوان توضیح داد؟
واقعیت این است که نه این دولتها به کمپین انسانی نجات جان سکینه محمدی آشتیانی پیوسته اند و نه موضع گیری کنونی شان بر خلاف مصالح سیاسی کنونی شان است. آنچه متفاوت است شرایط سیاسی جهانی و تشدید تخاصمات دو قطب تروریسم جهانی است. موضع گیری این دولتها و رسانه های متبوع آنها را تنها میتوان در چهارچوب این شرایط متفاوت توضیح داد. کمپین برای نجات سکینه محمدی اولین کمپینی نیست که برای نجات یک انسان بیگناه و محنت زده از چنگال ماشین اعدام و سنگسار رژیم اسلامی صورت میگیرد. اینکه در این شرایط مقامات دول غربی وزن خود را پشت آن قرار داده اند ناشی از تشدید تلاش جهانی توسط قطب تروریسم دولتی علیه تروریسم اسلامی و حکومت اسلامی در ایران است. و اگر این شرایط به آزادی سکینه محمدی آشتیانی منجر شود٬ مستقل از جنگ این دو قطب تروریستی٬ این برای ما کمونیستها٬ برای ما آزادیخواهان٬ برای ما مخالفین سرسخت مجازات اعدام و شنیع ترین شکل آن یعنی سنگسار یک پیشروی است. اما در عین حال فراموش نمیکنیم که قربانیان جنگ این دو قطب تروریستی علی العموم مردم عادی هستند. این مردم عادی اند که در خیابانها و در اماکن عمومی توسط تروریسم اسلامی تکه پاره میشوند. این مردم عادی اند که در زیر بمبارانهای نیروهای تروریسم آمریکا و متحدینش اش لت و پار میشوند. ما فراموش نمیکنیم که مبلغین و سخنگویان قطب تروریسم دولتی برای توجیه تشدید تحریمهای اقتصادی و توجیه سیاستهای تقابلانه جویانه خود ناچارند ظاهری "ترقی خواهانه" به سیاستهای تروریستی و آدمکشی های خود دهند. بهانه های حمله به عراق را کسی فراموش نکرده است: نجات مردم عراق از چنگال دیکتاتوری که مجهز به سلاحهای کشتار دسته جمعی است٬ برقراری دمکراسی و "آزادی" در عراق. نتیجتا موضعگیری اخیر این دولتها را تنها میتوان در راستای مصالح سیاسی لحظه حاضر این جریانات بررسی کرد.
پیشنهاد رئیس جمهوری برزیل را چگونه باید ارزیابی کرد؟ واقعیت این است که برزیل میکوشند بازیگر موثرتری در صحنه بین المللی باشد. سهم بیشتری از قدرت سیاسی در سطح جهان میخواهد. تلاش و همکاری برزیل با ترکیه برای پیدا کردن راه حلی در "بحران اتمی" رژیم اسلامی گوشه ای از این واقعیت سیاسی بود. اعلام اعطای پناهندگی به سکینه محمدی آشتیانی تلاشی برای خارج کردن رژیم آدمکشان اسلامی از مخصمه بین المللی ای است که اکنون درگیر آن است. سیاست اخیر دولت برزیل تلاشی برای کمک به رژیم اسلامی است.
جلوی اعدام سکینه محمدی آشتیانی باید گرفته شود. جلوی تمامی اعدامها را باید گرفت. تمامی زندانیان سیاسی بدون قید و شرط باید آزاد شوند. بساط ماشین اعدام رژیم اسلامی را باید در هم شکست. و این کار جنبش کمونیسم کارگری است.
مسجد ١۵۰ میلیون دلاری در مجاورت "زمین صفر" در نیویورک
طرح ساختمان یک مسجد ١۵ طبقه ای ١۵۰ میلیون دلاری در مجاورت "زمین صفر" در نیویورک به یک جنجال سیاسی در آمریکا تبدیل شده است. ماجرا از این قرار است که یک "نهاد اسلامی" توانسته است اجازه ساختمان مسجدی عظیم در کنار زمین سوخته برجهای مراکز تجاری در نیویورک را اخذ کند. برخی از مخالفین ساختمان این مسجد در زمره دست راستی ترین نیروهای سیاسی آمریکا هستند. سارا پیلین و جولیانی و گینگریچ در راس این جناح قرار دارند. موافقین به آزادی مذاهب و تلاش برای جدا کردن حساب اسلام از اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی اشاره میکنند. جای یک موضع سوم و کمونیستی در این جدال خالی است.
ما مخالف اسلام و هر نوع مذهبی و اسلام سیاسی هستیم. برای ریشه کن کردن اسلام و اسلام سیاسی از زندگی انسانها تلاش میکنیم. اما یک موضع کمونیستی و کارگری نمیتواند همسویی تام و کمال با مواضع این دو جناح در این درگیری داشته باشد. ما مذهب را آزاد میگذاریم تا بتوانیم آن را در زندگی و افکار جامعه جارو کنیم. ما با اسلام سیاسی میجگنیم تا بتوانیم آن را از قدرت سیاسی بزیر بکشیم و یا جلوی قدرتگیری آن را سد کنیم. تلاش برای ساختن یک مجلس ١۵۰ میلیون دلاری در کنار برجهای مراکز تجاری در نیویورک که مورد حمله تروریسم اسلامی در ١١ سپتامبر قرار گرفته اند یک اقدام سیاسی از جانب جنبش اسلام سیاسی است. بودجه هنگفت این مسجد را جریاناتی عهده دار هستند که عمدتا خزانه دار "پرورش" نیروهای رنگارنگ اسلام سیاسی در گوشه و کنار جهان هستند. دارند تلاش میکنند جای پای خود را در شهرهای عمده جهان محکم کنند. مسجد در دوران کنونی یک ابزار مهم و تعیین کننده در گسترش پایه های اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی است. مسجد در رژیم اسلامی مکانی برای شکنجه و تحمیق است. در غرب مکانی برای "سربازگیری" و توسعه سیاسی است. انتخاب مکان ساختمان این مسجد در کنار برجهای دو قلو در نیویورک یک انتخاب سیاسی٬ انتخابی برای بهره برداری سیاسی این جنبش آدمکش است. اما در عین حال باید تاکید کرد که مخالفت امثال جولیانی و پیلین و نیوت گینگریج با این کمپین مخالفتی از جانب "مذهب رقیب" و شاخه دیگری از ارتجاع در آمریکا است. تماما ارتجاعی و ضد انسانی و نژادپرستانه است!
در عین حال در مقابل موافقین ساده انگار این تلاش اسلامیستها باید تاکید کرد که حساب اسلام را نمیتوان از اسلام سیاسی جدا کرد. اسلام سیاسی یک جنبش ارتجاعی معاصر است. ریشه های کنونی اش به مسائل اصلی مورد کشمکش در سطح منطقه خاورمیانه و تلاش این جنبش برای سهم بری از قدرت سیاسی برمیگردد. این جنبش به لحاظ سیاسی تماما بر اسلام و فرامین ارتجاعی و آدمکشانه اسلام متکی است. تلاش برای ساختمان یک مسجد عظیم در قلب نیویورک اقدامی در چهارچوب اهداف این جنبش ارتجاعی و آدمکش است. حتی توافق بر سر مقوله "آزادی مذهب" نمیتواند نعل به نعل به موافقت اصولی با آزادی ساختمان مساجد در هر گوشه و برزنی ترجمه گردد. مگر آزادی مصرف سیگار مترادف آزادی مصرف دخانیات در هر گوشه و ساختمانی است؟ مگر آزادی فروش و مصرف الکل مترادف با آزادی فروش و مصرف الکل در هر گوشه و در هر مکان و تجمعی است؟
از طرف دیگر٬ دستگاه مذهب یک صنعت مافیایی است. کل این صنعت را باید تحت قوانین مدنی و شهروندی قرار داد. باید معافیت های ارتجاعی کلیه نهادهای مذهبی را از آن سلب کرد. هیچ مذهبی نباید هیچگونه معافیت مالیاتی و سیاسی داشته باشد. بر عکس فعالیت این نهادها باید مانند فعالیت "صنایع مخرب" تحت نظر قرار داشته باشد و دامنه عمل آنها وسیعا کنترل شود. زمان آن رسیده است که مساله ساختمان مساجد را در سطح جهانی در چهارچوب گسترش اسلام سیاسی و تلاش برای محدود کردن دایره عملکرد صنعت مخرب مذهب مورد ارزیابی قرار داد. جامعه بشری باید برای حفاظت شهروندان از گزند سمومات مذهب قوانین و کنترل شدیدتری علیه گسترش پر و بال صنعت مافیایی مذهب اعمال کند.
اتهامات احمد جنبی و واکنش های اصلاح طلبان حکومتی
احمد جنبی دبیر شورای نگهبان رژیم اسلامی سران جنبش سبز را متهم به دریافت مبلغ یک میلیارد دلار از جانب آمریکا کرده است. ادعا کرده است که وعده ۵۰ میلیارد دلاری هم پس از سرنگونی رژیم اسلامی به این افراد داده بودند. موسوی و کروبی و خاتمی هم در واکنش به این مساله ریشه مسائل جامعه را به "افکار" جنتی و "شاگردان" این موجود کریه اسلامی نسبت داده اند. به چند نکته در این حاشیه باید اشاره کرد :
احمد جنتی در راس یکی از باندهای جنایتکار رژیم اسلامی قرار دارد. یکی از باندهایی که خواهان تشدید بالاترین درجه سرکوب و تحمیق اسلامی در جامعه اند. بقای حکومت اسلام را در گرو اعمال زمخت ترین شرایط اسلامی در جامعه میدانند. از طرف دیگر خلاصه کردن جنایات رژیم اسلامی از جانب موسوی و کروبی به "تفکرات" جنتی و شاگردانش تلاشی برای محدود کردن جنایات سی و یک ساله رژیم اسلامی به یک جناح و باند تشکیل دهنده رژیم اسلامی است. تلاشی مذبوحانه برای خلاص کردن گریبان خود از کل این تاریخ جنایت است. تلاشی برای عقب نشینی در قبال رهبری رژیم اسلامی و چرخاندن نوک حمله این جناح به سوی یک باند درون رژیم اسلامی است .
اتهام دریافت کمک مالی از دول غربی و یا اسرائیل اتهام تازه ای از جانب رژیم اسلامی نیست. این رژیم با همین اتهام هزاران تن از شریفترین انسانها را تاکنون اعدام کرده است. کمونیستها و آزادیخواهان بسیاری با همین اتهام به پای چوبه های دار برده شدند. در عمده این اتهامات خود جریان اصلاح طلب دولتی در جمله نیروهای اتهام زننده و اجرا کنندگان احکام ارتجاعی منطبق بر آن بودند. اما ویژگی این اتهام در شرایط کنونی این است که اینبار جناحی از رژیم اسلامی اتهام "وابستگی" و "دریافت کمک مالی" از امپریالیسم را به سران یک جناح از پیکره رژیم اسلامی وارد کرده است. این واقعیت پیش از هر چیز بیانگر آن است که جدال جناحهای رژیم اسلامی سر سازش و فروکش کردن ندارد و تا روز شیرین سرنگونی رژیم اسلامی این جناحها بر سر و کله یکدیگر خواهند کوبید. نقطه سازشی برایشان متصور نیست. فرار نقطه سازشها یک واقعیت کنونی جدال جناحها و باندهای آدمکش رژیم اسلامی است. واقعیت این است که قاعده دعوای جناحهای رژیم اسلامی تغییر کرده است. اگر در گذشته جدال بر سر سهم از قدرت سیاسی بود و هر جناح در نهایت به حضور جناح دیگر در حاکمیت رضایت میداد٬ اکنون مساله تغییر کرده است. دعوا بر سر حذف جناح رقیب است. نقطه سازشی برایشان متصور نیست. مردم زمین زیر پایشان را داغ نگهداشته اند. و هر لحظه امکان شعله ور شدن آتش زیر خاکستر ممکن است کل بساط رژیم اسلامی را در هم بپیچد .
در عین حال باید به این مساله اشاره کرد که بر خلاف "چپ های" سازشکار٬ طرد هیچ جناحی از رژیم اسلامی آنها در "کنار مردم" و یا "همراه مردم" قرار نمیدهد. اینها باندها و دستجات رنگارنگ یک جنبش تماما ارتجاعی و ضد انسانی اند. تمامشان در کارنامه سیاه سی و یکساله رژیم اسلامی شریکند. روزی که رژیم اسلامی سرنگونی شود تمامی شان را به جرم جنایت علیه مردم محاکمه خواهیم کرد. جامعه بشری باید بداند که این آدمکشان با مردم در ایران چه کرده اند . *